عاشق شدن راحتترین کار دنیاست. اما همه میدانیم که عاشقماندن از سختترین کارهاست.
چگونه آن حسِ اکتشاف بیپایان چیزهای جدید را زنده نگه میداریم وقتی خودمان را گروگان چیزهای عادی کردهایم؟ و چطور باید آن حس انتظار را که به روزهای ماهعسل شتابی شیرین میبخشد حفظ کنیم؟
طور دیگری بگویم، چطور میتوانیم مسحور نقطۀ مقابل اکتشاف شویم، یعنی روال عادی و در ثباتْ محرکی پیدا کنیم که به همان غنای چیزهای تازه باشد؟ داستان هر ازدواجی، احتمالاً، داستان آن چیزی است که بعد از پایانِ تابستانی بیپایان رخ میدهد.