یکی از رازهای هستی تصمیمهای بزرگیاند که بهراحتی گرفته میشوند
در جولای سال ۱۸۳۸، چارلز داروین ۲۹ساله و مجرد بود. دو سال پیشتر، از سفر با کشتی اچ.ام.اس بیگلز بازگشته بود و مشاهداتی را با خود آورده بود که در نهایت شالودۀ کتاب منشأ انواع شدند. در همین اثنا، با مسئلۀ تحلیلی اضطراریتری مواجه گشت. داروین به فکر خواستگاری از دخترداییاش، اِما ویجوود، بود اما از این میترسید که ازدواج و بچهداری مانع از مشغولیت علمیاش شود. او برای آنکه راهحلی پیدا کند، دو فهرست درست کرد.
روی اولی نوشت: «ازدستدادن زمان، شاید جروبحث، بعدازظهرها نمیتوانم کتاب بخوانم، اضطراب و مسئولیت. شاید همسرم از لندن خوشش نیاید؛ که در این صورت مجازات من میشود تبعید و تنزل درجه به یک ابله عاطل و باطل». و در فهرست دوم چنین نوشت: «فرزندان (اگر خدا بخواهد). همراهی همیشگی (و دوست دوران پیری) خانه، و کسی که مراقب خانه است». او تأکید میکند که: «تصورش هم دشوار است که تمام زندگیات را، همچون یک زنبور کارگر، کار کنی و کار کنی، فقط زنی خوب و مهربان را مجسم کن که روی کاناپه نشسته، کنار آتشی برافروخته، کتاب و شاید هم موسیقی».